مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
در شهر کوفه رسم این مردم عجیب است مهمانشان مسلم چقدر اینجا غریب است این مردمِ نـامـرد در خـانـه نـشـسـتـند روی سـفـیر تو در و کـاشـانه بـسـتـند این شهر شهرکوفه شهر بیوفاییست خاصیت و اخـلاق آنها بیحـیـاییست ایـنجـا کـسـی بـا او سـرِ یـاری نـدارد آواره گشته چون که غمخواری ندارد هر خانهای که در زده بسته به رویش اندوه و غُـصه عُـقده گشته در گلویش در زیرلب حرفی ز سوز و درد دارد آقــا نــیــا کـوفـه مــَرامـی ســرد دارد آقا نـیا چـشم انـتـظـار تو کـسی نیست جُز تیر و نیزه بیقـرار تو کسی نیست ایـنهـا ز کـیـنه سـیـنه را لبـریز کردند خـنـجـر برای حـنـجـر تو تـیـز کردند آقــا نــیــا دائـم گـل پــرپــر بـبــیــنــی داغ ابـوالفـضـل و علی اکـبر بـبـیـنـی مـولا بـیـا و مُـسـلـمت را کـن نـظـاره در کـوچـهها گـشـتـه تن من پـارهپـاره آقـا دگـر بـر مـن نــمـانـده راه چــاره شـد قــتــلـگــاه مــسـلـمت دارالامــاره |